کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



سرود ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمد زنجانی     نوع شعر : سرود     وزن شعر :     قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)    

پخش سبک                            (به سبك دل شیعه غرق شعف)

شـب شـــادیِّ جــهـــانِ           ولادت صاحـب زمـانِ

یه پـای دلـم ســامـرا و           یه پـای دلـم جـمـکـرانِ


مست لـبخـند او آسـمان و زمین           نـام زیـبای او بر دل من نگـیـن

همه شـاد شـادند؛ که زادۀ زهـرا رسیـده           می خوانند تـبارک؛ امید دو دنـیـا رسیده

مولا اباصالح مدد؛ مولا اباصالح مدد

************************

از آسمانها گل می باره           سوسو میزنه باز ستاره

مــنــتــقــم داغ زهـــرا           پا روچشم دنیا مـیـزاره

ای فـدای دل و قـلب زهـرائـیت           مـاه کـنـعـانـیـان محـو زیـبائیـت

چه شور و نوایی؛ ناز قـدمـهای شما شد           سـرود لـب من؛ تـرانـه مـهـدی بـیـا شـد

مولا اباصالح مدد؛ مولا اباصالح مدد

************************

رسـیـده شب بـیـقراری           هـوای دلها شـد بهاری

با قدمای حضرت عشق           غصه و غم شد فراری

پر شده قلبم از نور صاحب زمان           عاشقا باز شدند راهی جمکران

شب عشق و شور و شب ناجی عالم آمد           تــمــام امـیــدم؛ هــمـه پَــر و بـالـم آمــد

مولا اباصالح مدد؛ مولا اباصالح مدد

: امتیاز

ذکر زمزمه ای احیای نیمۀ شعبان

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : زمزمه وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک  

گرفتم اِحیا، نیمه شبِ نیمۀ شعبانِ خدایا          صدام و بشنو، به حقّ مهدی پسر حضرت زهرا

حالم خرابِ، غرق گناهم و دلم پر اضطرابِ          من و ببخش که، شب تولّـد گـل ابوترابِ


ببین از فـرط عصیانم          پـریـشـانـم پـریــشـانـم

بگذر از جرم این عاصی          پـشـیـمـانـم پـشـیـمـانـم

ربّی یا سیّدی العفو؛ ربّی یا سیّدی العفو؛ ربّی یا سیّدی العفو؛ ربّی یا سیّدی العفو

************************************************

دلداده ام کن، به خاک پاک محضرت افتاده ام کن          آزاده ام کن، برای ماه رمضان آماده ام کن

تو با وفایی، خالق من دوباره کن لطف وعطایی          مثل شهیدان، عنایتی تا که شوم کرببلایی

شب زیـارت است آقـا          یا حسین نـغـمۀ هر لب

تـا قـیـامـت بـسـوزم با          نـالـۀ حـضـرت زیـنب

یاحسین یاحسین مظلوم؛ یاحسین یاحسین مظلوم؛ یاحسین یاحسین مظلوم؛ یاحسین یاحسین مظلوم

: امتیاز

سرود ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : مجتبی صمدی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک  

ببین از عشق تو دل چه جور زده به سرش          بیا و مشتـری شو باز این دل و بخـرش

دلــی كـه آواره شــد آرام قـــرار نــداره          دست دلم رو بگیر هرجا میخوای ببرش


دل با عشقت عجـینِ          هـمـه هستی م هـمینِ

تـنـهـا راه مــلاقــات          ایـــن دل آتـــشــیــنِ

اباصالح یامهدی؛ اباصالح یامهدی؛ اباصالح یامهدی؛ اباصالح یامهدی

********************************************

ماغـایـبــیـم ولی تو هـمـیـشه هـسـتی آقا          حس میشه كرد آقا جون عطر تو رو تو فضا

مـاكـه نـدیـده شـدیـم اسـیـر و عـاشق تو          اگه تو رو بـبـیـنـیم فـدات میـشـیـم بخـدا

كی تو از مـا جـدایـی          هـمـیـن دور و برایی

ولــی مــیــدانــم آقـــا          جـمـعـه هـا كـربـلایی

اباصالح یامهدی؛ اباصالح یامهدی؛ اباصالح یامهدی؛ اباصالح یامهدی

********************************************

فـلك چـراغانی شد از نـور چشمهای تو          ملـك به وجـد آمـده دل میـریـزه پـای تو

ولی قشنگ ترین از این وقتیِّ كه تو بیای          ذوالـفـقـارى بـبـیـنـیـم مـیـان دستهای تو

گآل نرگس گـل یـاس          ای همه عشق و احساس

تـا بـیـایی می خـوانـم          ذكـر زیـبـای عـبـاس

اباصالح یامهدی؛ اباصالح یامهدی؛ اباصالح یامهدی؛ اباصالح یامهدی

: امتیاز

سرود ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

 پخش سبک  

آمـده حــقــیــقـت ایــمــان           آمــده آیـــنــۀ ســبــحـــان

بــه یُـمـنِ قــدوم پــاک او           میخـوانم این آیه از قـرآن


جاء الحق و زهق البـاطل

انّ الـبـاطل کـانَ زَهــوقـا

****************

آمــده یــوسـف زهـــرا و           نـور چـشـم حـیـدر کـرّار

آمـده یــار ضـعـیــفــان و           دشمن ظلمت و استکـبـار

جاء الحق و زهق البـاطل

انّ الـبـاطل کـانَ زَهــوقـا

****************

می رسد او به همین زودی           وَ شود هـادیِ هر گـمـراه

می شـود تـاج سـر کـعـبـه           پــرچــم عــلــی ولــی الله

یا مولا علی عـلی حـیـدر

جاء الحق و زهق البـاطل

انّ الـبـاطل کـانَ زَهــوقـا

: امتیاز

زمزمه ای ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : زمزمه وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

 پخش سبک  

مادح روی تو شد، لاله و باغ و چـمن            حجّـت ثـانی عـشر، سیّدی یابن الحسن

سیّدی یا اباصالح (۳) عزیز زهرا مولا؛ عزیز زهرا مولا؛ عزیز زهرا


*********************************************

عرض تبریک همه، به علی و فاطمه            آمــده تـجــلّــی، آیــه هـای مـحـکـمــه

سیّدی یا اباصالح (۳) عزیز زهرا مولا؛ عزیز زهرا مولا؛ عزیز زهرا

*********************************************

نام زیبای تو شد، ذکر هر شام و سحر            ای عزیز فـاطـمه، یا امـامَ الـمـنـتـظَر

سیّدی یا اباصالح (۳) عزیز زهرا مولا؛ عزیز زهرا مولا؛ عزیز زهرا

*********************************************

نیمۀ شعبان شد و، هر دلی صفا گرفت            با عـنـایت شـمـا، شور کـربـلا گرفت

سیّدی یا اباصالح (۳) عزیز زهرا مولا؛ عزیز زهرا مولا؛ عزیز زهرا

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسمط

ای طلـوع صبـحـدم نـور دگـر آورده‌ای           آفـتابی بهـتر از شمس و قـمـر آورده‌ای

شاهدی از جان و دل محبوبتر آورده‌ای           یـا کـه وجـه الله بر اهـل نـظـر آورده‌ای


مصـلـح کـل حجّـت ثانی عشر آورده‌ای

مهدی موعود کز خلق خـدا او را سـلام

آسمان امشب چه سیمای تو روحانی شده           دامنت چون قلب نرگس پاک و نورانی شده

سـیـنـه‌ات لـبـریـز از انـوار ربّـانـی شده           صحنه‌هایت روضۀ سر سبز رضوانی شده

مـاه بـا لـبـخـنـد، گـرم نـور افـشانی شده

تا طلوع صبـح دور سـامـره گردد مـدام

ای زمین آغوش جان بگشا که جانان است این           سامره تطهیر کن خود را که قرآن است این

آسمان در بر بگیرش یک جهان جان است این           سیزده معصوم را روح است و ریحان است این

قلب قرآن، هستی دین، رکن ایمان است این

خود امام و یـازده آبـاء مـعصومش امام

ای ز آوای تو قرآن مفتخر قرآن بخوان           ای دمت از فیض عیسی خوبتر قرآن بخوان

ای شده پروانه‌ات مرغ سحر قرآن بخوان           ای یگـانه مصلح کـلّ بشر قـرآن بخوان

ای نوایت خوشتر از جان، بر پدر قرآن بخوان

تا بـبـوسـد لـعـل لبـهـای تو را با احترام

سامره جان شد که این نوزاد جانان من است           نرجس پاکیزه دامان گفت ریحان من است

عسکری بوسید لبهایش که قرآن من است           عیسی مریم به وجد آمد که این جان من است

شب ندا در داد این ماه فروزان من است

صبح گفتا از زمین تابید خورشیدم به بام

پاک جسم و پاک جان و پاک باب و پاک مام           سر و قد؛ گل چهره؛ شورانگیز لب؛ شیرین کلام

کبریایی جاه و احمد طینت و حیدر مقام           فـاطـمی خو، مجـتـبایی حلم؛ ثـارالله قـیام

مو کمند و ابرویش شمشیر و مژگانش سهام

تا که‌اش گردد شکار و تا که‌اش افتد به دام

کعبه می‌خندد که آغاز ظهورش در من است           مکّه می‌بالد که آثار عبورش در من است

کوفه می‌نازد که تشریف حضورش در من است           کربلا گوید که اشک و سوز و شورش در من است

دل ندا در داد کاین خورشید نورش در من است

جان به طوف مهد او چون زائر بیت‌الحرام

دُرّ دنـدان پـیـمـبـر انـتـظـارش می‌کـشـد           صورت خونین حـیدر انتظارش می‌کشد

سیـنـۀ مـجـروح مادر انتظارش می‌کشد           مجـتـبی با سوز دیگر انتظارش می‌کشد

زخـم ثـارالله به پیکـر انتـظارش می‌کشد

تـا نـیـایـد او نـیـابـد زخـم قــرآن الـتـیـام

ای ز پشت ابر غیبت خلق را خورشید و نور           ای فروغت کرده پیش از خلقت عالم ظهور

ای وجودت غایب و خلق جهانت در حضور           یابن کوثر یابن طاها یابن یاسین یابن طور

تو به ما نزدیکتر از مایی و ما از تو دور

ما ز تو اعـمـی و تو پیداتر از مـاه تمام

باغـبـانـا بار دیگـر در گـلستان باز گرد           یوسفا از چاه کنعان سوی کنعان باز گرد

موسیا بر کُشتن فرعون و هامان باز گرد           عیسییا تا جان دهی بر جسم بی‌جان باز گرد

احـمـدا بر یـاری اسلام و قرآن باز گرد

حـیـدرا در دست تو زیباست تیـغ انتـقام

کعـبۀ کعـبه؛ صفا بخش صفا؛ رکن حرم           آسـمـان جــود، بـاران عـطـا، ابــر کــرم

باز آی ای از گل عدلت جهان رشک ارم           دین شده بی احترام و کـفر گشته محترم

قـبـلـۀ قـومـی نـسـاء و دین افـرادی درم

هر حرامی بین حلال و هر حلالی را حرام

ای وصالت آرزوی دوستان، هجران بس است           ای به باغ آفرینش باغبان، هجران بس است

ماه کنعان، آفتاب مصر جان؛ هجران بس است           سیّدی الغوث الغوث الامان، هجران بس است

مصلح کل مهدی صاحب زمان، هجران بس است

تا به کی میثم بریزد بی‌تو خون دل به جام

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسدس ترکیب

ای زمین سـامـره طـور تجـلّا خوانمت            یا بهشت حضرت باری تعالا خـوانمت

سرزمین مکّه یا گـلـزار بطحا خوانمت            جبهۀ هفت آسمان یا عرش اعلا خوانمت


کعـبـۀ پیغـمـبران یا طور سینا خوانمت            قـبـلـۀ امـیـد فـرزنـدان زهـرا خـوانـمت

هرچه هستی طور دل سینای جان می‌دانمت

زادگاه مـهـدی صاحب زمان می‌دانمت

نو عروس فاطمه امشب محـمّد زاده‌ای            دخـتـر شاهـنشه رومی و احمد زاده‌ای

اخـتـر بـرج ولایی، مـاه امـجـد زاده‌ای            هیـکـل تـوحـیـد یا روح مجـرّد زاده‌ای

عابدی معـبود و یا عـبدی مؤید زاده‌ای            پای تا سر مظهـر دادار سـرمد زاده‌ای

انبیا را اولیا را، جانِ جان است این پسر

مصلح کل مهدی صاحب‌زمان است این پسر

کودکی نورس مپندارش که پیر آدم است            رهنمای آدم است و مقـتـدای عالم است

انبیا را اوّل است و اولیا را خـاتم است            هم خطاب مبرم است و هم کتاب محکم است

هم بدرد جان دوا هم زخم دل را مرحم است            نوح دل، یوسف لقا، موسی بیان، عیسی دم است

شیـعـه تنها مـصلح کـلّ بـشر می‌داندش

عـالـم خـلـقـت امـام منـتـظـر می‌داندش

نرگس امشب تا سحر با مرغ شب بیدار باش            صبحدم چشم انتظار وعـدۀ دیـدار باش

دیـده بـگـشا در تماشای رخ دلدار باش            در رخ دلـدار مـحـو جـلـوۀ دادار بـاش

شاهد لبـخـنـد گل در دامن گـلـزار باش            در نشاط و شور و شادی باغبان را یار باش

شب دعایت روح را غرق حلاوت می‌کند

صبح مهدی در برت قرآن تلاوت می‌کند

ای عروس فاطمه ام الـعـلـوم الکـامـلـه            ای جهان قربان حملت ای به مهدی حامله

ای تو را سـادات زنهای بـهـشتی قـابله            خـیـز از جـا و بـجـا آور نـمـاز نـافـلـه

نـور شد بین تو و چشم حکـیمه فـاصله            کــاروانِ دل بـه پـا آمــد امــیــد قـافـلـه

حـبـذّا یــار آمــده یــار آمـده یــار آمـده

یوسف گـم گـشتـۀ زهـرا به بـازار آمده

نرگس امشب موسی‌ای با نور طور آورده‌ای            یا مـگـر داور دیگـر بـا زبور آورده‌ای

آدم است این یا ملک یا آنکه حور آورده‌ای            یـا بـه دامـن مـظـهـر الله نـور آورده‌ای

آفرینش را به شوق و وجد و شور آورده‌ای            سیـد الاشـهـاد را بـدر البـدور آورده‌ای

از زمین یک آسمان توحید داری در بغل

ماه دورت گردد و خورشید داری در بغل

قلب امکان، رکن ایمان، جان جان ماست این            ناخـدای کـشتی دین مصلح دنیاست این

لنگر و طوفان و موج و ساحل و دریاست این            آدم و نوح و خلیل و موسی و عیساست این

نور و طور و فجر و قدر و کوثر و طاهاست این            ای دو صد یوسف فدایش یوسف زهراست این

نامش از اهل زمین و آسمان دل می‌برد

چهره‌اش نادیده از خلق جهان دل می‌برد

والـد خـلـق خـدا در نـقـش مـولـود آمده            در جـمـال عـبـد پیدا، حُسن معبود آمده

آفـتـاب ظـلّ جـان یا ظـلّ مـمـدود آمـده            بـحـرهـای آرزو را دُرّ مـقـصـود آمـده

با لـوای حـمـد بـشـتـابـیـد محـمـود آمده            آی مظلـومـان بپا مـهـدی مـوعـود آمده

روز عشق و وحدت و ایثار و هم عهدی رسید

از کنار کـعـبـه فـریاد انا المهـدی رسید

ای وجودت بر تن بی‌جان عالم جان بیا            ای ظهورت دردها را خوشترین درمان بیا

ای جـواب نـالـۀ مـظـلـومی قــرآن بـیـا            ای همه جانها بخاک مقدمت قـربان بـیا

ای امید بی کسان ای یـار مظلومان بیا            ای نجات هستی ای گمگـشتۀ انسان بیا

زینب کـبـرا سر بازار می‌خـواند تو را

فـاطمه بین در و دیوار می‌خواند تو را

آفـتـابا طلعـتـت در پرده پنهان تا بکی؟            ماهتابا جلوه‌ای شبهای هجران تا بکی؟

باغبانا بی تو خون آب گلستان تا بکی؟            یوسفا از دیدنت محروم کنعان تا بکی؟

احـمـدا تنها میـان جـمـع قـرآن تا بکی؟            مهدیا بر نیزه سرهای شهیدان تا بکی؟

از جگـرها آه می‌جوشد که یا مهدی بیا

خون ثـارالله می‌جوشد که یا مـهـدی بیا

گاه دور کعبه با اشک روان می‌جویمت            گه چو بلبل نغمه زن در بوستان می‌جویمت

گه کنار خانه بر گِرد جهـان می‌جویمت            در منی من در زمین و آسمان می‌جویمت

که به بزم دوستان با دوستان می‌جویمت            گه درون خویشتن مانند جان می‌جویمت

هرچه می‌گردم در این گلشن نمی‌بینم تو را

تو مرا می‌بـینی امّا من نمی‌بـیـنـم تو را

دیـده‌ها اخـتـر شـمار صبح دیـدار توأند            اخـتـران آئـیـنـه‌دار مـاه رخـسـار تـوأند

گـلـعـذاران بـی‌قـرار سیر گـلـزار توأند            شـهـریـاران خـاکـسـار پای زوّار توأند

سـربــداران پـایــدار دار ایــثـار تـوأنـد            دوستان چشم انتظار صبح پیکـار توأند

یا بن مولانا العلی یابن النبی المصطفی

ازتو عالم می‌شود چون نظم میثم با صفا

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

بـاز از مَــهــد امـامـت خــبـری مـی‌آیـد          خــبــرِ تــازه‌تــر از تــازه‌تــری مـی‌آیـد

همه گویند بهـم بخت جهان وا شده است          ایـن خــبــر بـا سـنـد مـعـتـبـری مـی‌آیـد


بـسـتـه بـود ایـن در امّـیـد به دل‌هـا امّــا          نــور امّـیــد ز هــر بـسـتـه دری مـی‌آید

دوستان را پس از این منجی غم‌ها برسد          دشمنـان را پس از این دردِسـَری می‌آید

پنج هـادی شده تـبـعـیـد که مـهدی نرسد          غافـل از آن که عجـب تاج سری مـی‌آید

هــمـه گــفــتـنـد نـبـایــد پـســر آیــد امّــا          گـفت نـاگـه پـدری، گـل پـسـری مـی‌آیـد

دشمن و دوست شنیدند که از بیت حسن          مـنـجـی دیـن خــدا مــنـتـَـظَـری مـی‌آیـد

هاتفی گفت که طاووس جنان آمده است

با خبر باش که سلطان جهـان آمده است

مـی‌شـنـاسـنـد دو عـالـم پـسـر زهــرا را          می‌شنـاسد فـلـک این حـیـدرِ سر تا پا را

کـاخ‌های سـتـم از هـیـبـت او لــرزانـنـد          بـاز تـکــرار کــنـد واقــعــۀ کـسـری را

به رَعـایـای خـودش نـیک نـظـر اندازد          دور ســازد ز مـحـبـّـیـن سـتــم اعــدا را

صاف و شفّاف به یُمنش همه جا نور شود          او شـود آیــنـه سـر تـا سـر ایـن دنـیـا را

طاقتِ رنـج و غـمِ شـیـعـه نـدارد هـرگز          بس به جـانـش بخـرد درد و بلای ما را

شـیـعـه بـیـمـار شـود در طلـب آمــدنـش          لــیـک از حــق طـلـبــد عـافـیـت آقــا را

شیعه در سـایـۀ او مـرد عـمـل می‌گـردد          با شجـاعـت بـزند از عـدویش سـرها را

دور تـا دور حَـرَمـخـانـۀ نـرگـس امروز          بـاز کــردنـد مــلائـک ره ایـن مـولا را

خرّم آن روز که راهش به حرم باز شود

پـاکــسـازیِ حــرم از حـرم آغــاز شـود

آیـد آن روز که روز صُـلحـا خواهد شد          روز دیــدار اَبـاصـالـحِ مـا خـواهــد شـد

می‌رسد این خبر ازمشرق عالم آن روز          ایهـا الـنـاس عـدالـت ز شـمـا خـواهد شد

کوفـه را مرکـز تـعـلـیـم و هـدایت سازد          مُلک قـرآن ز کجا تا به کجا خـواهد شد

از دَم تـیــغ رَود هـر که بـبــنـدد راهـش          لشگـر خصم طـرف با شهـدا خواهد شد

بعد از آن روز که شد کار مدیـنه یکسر          تـازه او مـنـتـقـم کـرب وبـلا خواهـد شد

سر کفر است که درشام و حلب می‌ریزد          ســرِ سـَرکـردۀ کـفـّـار جـدا خـواهـد شـد

نه بـمـانـد اثـر از آل صـعـود و نه یهـود          کعبه از دست بنی شِیـبـه رها خواهد شد

شاید از مُلک رضا هم گذری خواهد داشت          همه ایران به خدا مُلک رضا خواهد شد

یا لثارات!همه پشت سـرش صف بکشید

تـا تـوانـیـد ز کـفّـار و مـنـافـق بـکُـشـیـد

ای همه آل‌عبا جامِ جَـمَت را عشق است          گـل یاسین، صفای قـدمت را عشق است

گفت بابات که این طفل صغیر است امام          درامامت به خدا سِنِّ کَمَت را عشق است

هرکجا هست وجود تو همان جا کعبه است          هرکجا می‌روی آقا حَرَمت را عشق است

می‌نویسی روی سربـندِ خودت یا زهـرا          رمز و رازِ رَجَزت را قلمت را عشق است

ای عـلـمـدارِ تـو عـبـاس علمدار خدا          !یارت عباس که باشد عَلَمت را عشق است

آری آن خطبۀ پیغـمبری‌ات در راه است          سُخَنَت را نَفَست را و دَمَت را عشق است

هیچ کس از کرَمِ دست تو بی دولت نیست          ای تمامیِ سخاوت، کرمت را عشق است

بر لبت ذکر حسین است به هر شام وسحر          گریۀ صبح و مسا،درد وغمت را عشق است

گـاه گـریـان حـسـن گــاه حـسـیــنـی آقـا

هــمـۀ عــمــر تـو در راه حـسـیـنـی آقـا

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

ای آخـریـن امـیـد رسـالـت خوش آمدی           خـورشیـد آسـمـان عـدالت! خوش آمدی

سر تا به پات قدر وجلالت! خوش آمدی           بـنـیـان‌کن اسـاس ضلالت! خوش آمدی


با مـقـدم تو گـشت زمین رشک آسمـان

عَجِّـل عَلی ظُـهُـورِکَ یَا صَاحِب‌ِالـزَّمان

اسـلام بـا ولادت تـو بـاز جـان گـرفـت           روی نـدیـدۀ تـو دل از آسـمـان گـرفـت

دیـن بـا ولایـتت شـرف جـاودان گرفت           «حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت»

جـاء الـحـقـت رسید بـه گوش جهـانـیان

عَجِّـل عَلی ظُـهُـورِکَ یَا صَاحِب‌ِالـزَّمان

ای از خـدا سلام به جسم و به جـان تو           آوای وحــی مــی‌شـنــوم از زبــان تــو

دل‌بـرده از پـدر ز مــلاحـت بـیــان تـو           قـرآن بخـوان که بوسه زند بر دهان تو

ای عـمر وحی از نفست گشته جـاودان

عَجِّـل عَلی ظُـهُـورِکَ یَا صَاحِب‌ِالـزَّمان

مـیـلاد تو ولادت خــوبـان عـالـم اسـت           عید هزار موسی و عیسی‌بن‌مریم است

مـیـلاد اهـل‌بـیـت رسـول مـکـرم اسـت           مـیـلاد دیـگــر شـهـدای مــکــرم اسـت

مــیـلاد سـیــدالـشـهــدا را دهــد نـشــان

عَجِّـل عَلی ظُـهُـورِکَ یَا صَاحِب‌ِالـزَّمان

بازآ که اولیای خـدا چشم‌شان به توست           یـاران سیـدالشهــدا چـشم‌شـان به توست

سرهای تشنه گشته جدا، چشم‌شان به توست           مکه، مدینه، کرب‌و‌بلا چشم‌شان به توست

کـعـبـه گـشوده چـشم به راه تو همچنان

عَجِّـل عَلی ظُـهُـورِکَ یَا صَاحِب‌ِالـزَّمان

ما از تو دور و جای تو پیوسته بین ماست           روی ندیـده‌ات همـه جا نور عین ماست

چشم انتظار ماندن ما دین و دِین ماست           جمعـه گــواه نـالـۀ ایـن الحـسیـن ماست

یک جـمـعـه این سخـن نیفـتاده از زبان

عَجِّـل عَلی ظُـهُـورِکَ یَا صَاحِب‌ِالـزَّمان

تو خود شبان و این رمه در انتظار توست           چـشـم جهانیـان هـمـه در انتظار توست

مولا! بیـا کـه فـاطمـه در انتظار توست           خورشید نهـر علـقمـه در انتظار توست

بر بازوی عموی خود این جمله را بخوان

عَجِّـل عَلی ظُـهُـورِکَ یَا صَاحِب‌ِالـزَّمان

توغایبی و خلق جهان در حضور توست           ملک خدای عزّ وجل غرق نور توست

جای تو خالی است و جهان پر ز نور توست           آقـای عیدهــا همـه روز ظهــور توست

از چـشـم ما نهانی و در عـالـمی عـیان

عَجِّـل عَلی ظُـهُـورِکَ یَا صَاحِب‌ِالـزَّمان

بـی‌تـو شـب ســیــاه شـده روزگــار مـا           بی‌تـو شده است خنده گـل نیش خار ما

رنـگ خـزان گـرفـتـه سراسر بهـار ما           بــازآی ای قــــرار دل بــی‌قـــرار مـــا

بـازآ کـه ذکـر مـا شـده الـغـوث الامـان

عَجِّـل عَلی ظُـهُـورِکَ یَا صَاحِب‌ِالـزَّمان

کی می‌شود که پای به چشم بشر نهی؟           عـمـامــۀ رسـول خـدا را به سـر نـهـی

بـر قـلـب دشـمنـان ولایـت شـرر نـهـی           تا یک نـظـر به جـانب اهل نـظـر نهـی

رخ بر تـمـام مـنـتـظـرانت دهـی نـشان

عَجِّـل عَلی ظُـهُـورِکَ یَا صَاحِب‌ِالـزَّمان

ای زخــم پـیـکـر شـهــدا بـی‌قـــرار تـو           چـشـم عـلـی به دست تو و ذوالفـقار تو

فــریـاد انـتـقـام شـهـیــدان شــعـــار تـو           لـبـخـنـد می‌زنـد عـمـوی شیـرخـوار تو

کـای دست انـتـقــام خــداونـد لامـکـان!

عَجِّـل عَلی ظُـهُـورِکَ یَا صَاحِب‌ِالـزَّمان

دست حـقّی و کـاتـب لـوح و قـلـم تویی           بـهـر ظهـور، بیـن امـامـان عـلـم تـویی

بـگـشـای رخ که هـادی کُـل اُمـم تـویی           مـولا! بـیـا! بـیـا! کـه امـام حــرم تـویی

گـویـد بـلال بـر تـو بـه بــام حــرم اذان

عَجِّـل عَلی ظُـهُـورِکَ یَا صَاحِب‌ِالـزَّمان

ای دسـت اولــیــای الــهــی بـه دامـنـت           جوشن کـبـیـر در صف پیکار جوشنت

پــیــراهــن حـسـیــن، بـــرازنــدۀ تـنـت           «میثم» تـمـام چـشـم شـده بـهـر دیـدنت

چشمش بود به راه تو، اشکش به رخ روان

عَجِّـل عَلی ظُـهُـورِکَ یَا صَاحِب‌ِالـزَّمان

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

یک جـمـعـه این سوال نیفـتاده از زبان        عَجِّـل عَلی ظُـهُـورِکَ یَا صَاحِب‌ِالـزَّمان

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : علی اشتری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترجیع بند

ابـر کـرم که نـم‌نـم بــاران درست کـرد           از این کویر خشک، گلستان درست کرد

دل را تــجــلـّـیـات خـــداونــدی سـحــر           خـانـه‌خـراب زلف پریشان درست کرد


دسـتی کـریـم آمـد و بـا دستـگـیـری‌اش           ما را گـدای نـیـمـۀ شعـبان درست کرد

ما را سر قـرار خودش بیـقـرار ساخت           دنبال خویش، بی‌سر و سامان درست کرد

پس نادرست سجده نکـردیم، این نـگـار           کافر خراب کرد و مسلمان درست کرد

با دست‌پـخـت فـاطـمه نانی درست کرد           از ما کـنـار سـفـره سلیمان درست کرد

مـا سـائـل قـدیـمـی زهــرا و حــیـدریـم

چـشـم‌انـتـظـار مـهــدی آل پـیــمـبــریــم

بـا جـذر و مـدّ پـلـک تو دریـا بـلـند شد           نـوح و خـلـیـل و آدم و مـوسی بلـند شد

مریم به دور کـعـبۀ نرگـس طواف کرد           عـیـسی به شـوق روی مسیـحا بلـند شد

یک دست روی سینه و یک دست روی سر           یـوسف به پـای یـوسف زهـرا بلـنـد شد

مجـنـون شـدند اهـل سـمـاوات تا زمین           تا گـرد و خـاک مـحـمـل لـیـلا بلـند شد

ما سربـلـنـدهای هـمـیـن سروری شدیم           وقـتی که سـایـه‌ات به سـر ما بـلـند شـد

هـرجـا که نـام تو بـرسـد واجـب‌الـقـیـام           بـایـد بـه احــتـرام تـو از جـا بـلـنـد شـد

مـا غـیـر نـام مـحـتـرمت را نـمی‌بـریـم

چـشـم ‌انـتـظـار مـهــدی آل پـیـمـبــریـم

مـائـیـم و مـسـتـمـنـد نـگــاه شـمـا شـدن           قـبـل از رسیدن رمـضان، با خـدا شدن

از من مرا بگیر و خودت را به من بده           باید به راه عـشق تو از خود جـدا شدن

باید درست تـوبـه کنم، اینچنین بد است           می‌تـرسـم از عـقـوبت این بی‌حـیا شدن

از دست رفت چشم ترت بسکه گریه کرد           بـا بـاخـبـر ز نـامــۀ اعــمـال مــا شـدن

یـا ایّــهــا الـعــزیــزِ مـنـاجـات‌هــای مــا           خوب است با صدای تو از خواب پا شدن

گاهی خودم برای خودم نـقـشه می‌کـشم           ای کـاش با تو راهـی کـرب و بـلا شدن

مـا تـشـنــۀ زیــارت اربــاب بـی‌ســریـم

چـشـم ‌انـتـظـار مـهــدی آل پـیـمـبــریــم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

پس نادرست سجده نکـردیم، این جناب       کافر خراب کرد و مسلمان درست کرد

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : علی سپهری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

باده ز دست ساقی امشب چشیدنی است!           نـاز نـگـارزادۀ امـشب خـریـدنـی اسـت!

امشب جمال یوسف زهرا چه دیدنی است!           از عاشقان وصف جمالش شنیدنی است:


این دلبری است کز همۀ دلبران سر است

این دلـبـر از سـلالـۀ سـاقـی کوثـر است

ای وارث عـلــوم پـیـمـبـر خـوش آمـدی           ای صاحب شجاعت حـیـدر خوش آمدی

امّـیـدِ قـلـب حـضرت مـادر خوش آمدی           صاحب‌زمان! حضرت دلبر خوش آمدی!

جنت ز عطر و بوی تو آقا مـعـطر است

از یُـمن مقـدمت همه عـالـم مـنـوّر است

ایران که هیچ، کل جهان کشور شماست!           اصلا تمام إنس و ملَک لـشکـر شماست

سـردار قـدس کـشـور ما قـنـبـر شماست           سـیـد عـلـی خـامـنـه‌ای اشـتـر شـمـاست

"بی شک امید و رهبـر سید علی تویی"

پـشت و پـنـاه و یـاور سیـد عـلـی تـویی

دیگر در این بساطِ دلِ من جـز آه نیست           دیـگر کـسی شبـیـه منِ رو سیـاه نیـست

در نـامـه‌ام به غـیر خـطا و گـنـاه نیست           امّـیـد من به غـیـر نـگـاه تـو شـاه نیست

من را بـخـر برای خودت یابن فـاطـمـه

با خـود بـبـر برای خـودت یابن فـاطـمه

تنهـا تـریـن مـسـافر صحرا ظـهـور کن           آرامــش و قـــرار دل مــا ظـهــور کـن

آقـا بـیـا بـه خـاطـر زهــرا ظـهـور کـن           اصلا بـحـق زیـنـب کـبـری ظـهـور کن

هـر صبـح و هر مساء تو گـریان زینبی

خـود گـفـتـه‌ای به ما که پـریـشان زینبی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

در پرونده‌ام به غـیر خطا و گـناه نیست        امّـیـد من به غـیـر نـگـاه تـو شـاه نیست

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

به فلک می‌رسد از خاک زمین بوی بهشت          گشته عـالـم همه جا گلشن مینوی بهشت

پـیـش یـارم که بود روشنی روی بهشت          عـرق شـرم چکد از رخ دلجـوی بهشت


خـلـق عـالـم همه با دوستی و هم عهدی

گـشتـه ورد لـبـشـان زمـزمـۀ یـا مـهـدی

دانه مـرغ دل از خـاک در سـامـره بـین          سـیـنـه‌اش را ز تـجـلّای خـدا نـائـره بین

نـور آن نـائـره در دامـن هـر دایـره بیـن          وجـد آن پاک زن پـاکـدل و طاهـره بیـن

نـغـمـه و زمـزمـۀ مـرغ سـحـر می‌شنود

بـانـگ تـسبـیـح ز لبـهـای پـسر می‌شنود

در دل اهل ولا خـانــه گـرفـتـی نـرگـس          خـانـۀ مـحـفـل جـانـانـه گـرفـتـی نـرگس

دل ز هر عـاقل و دیـوانه گرفـتی نرگس          کـز یـم فـاطـمـه دُردانـه گـرفـتی نـرگس

دیـده روشن به رُخِ مهـدی اثـنی عـشرت

جـان بـقـربـان تو و مـاه جـمـال پـسـرت

ایـن پـسـر آئــیــنـۀ روی خــدا مـی‌بـاشـد          این پـسـر مـشـعـل انـوار هـدی می‌بـاشد

ایـن پـسـر سـیّـد جـمـع سـعــدا می‌بـاشـد          این پـسـر طـالـب خـون شـهـدا می‌بـاشـد

این همان است که دلها همه دیوانۀ اوست

این همان است که جانها همه پروانۀ اوست

افـق نـسـل عــلـی را قــمـری پـیــدا شـد          خلق را رهـبـر صاحب نـظـری پیدا شد

پــدر پــیــر خــرد را پـســری پـیـدا شـد          بـلـکـه بـر مـلّـت قـرآن پـدری پـیـدا شـد

هر که خـواهد رخ تـابـنـده احـمـد بـیـنـد

چــهــره مــنــتــقــم آل مـحــمــدi بــیــنـد

ای صفابخش و شفابخش دل و جان همه          ای طـبیب من و ای داوری درمان هـمه

هـمه پـروانـه و تو شـمـع فـروزان هـمه          همه جان باخـتـۀ عـشـق تو جـانـان همه

چه شود عقده ز دلها بگشائی ای دوست

از پس پرده غـیـبت بـدر آئی ای دوست

طعنه از دشمنت ای دوست شنیدن تا کی          به بـدن پـیـرهـن صـبـر دریــدن تـا کـی

پـیش رو بودن و روی تو نـدیـدن تا کی          بار هـجـران تو بر دوش کـشیـدن تا کی

مـا کـه نـادیـده تو را طالب دیـدار شـدیم

به کـمـنـد سـر زلـف تو گـرفـتـار شـدیـم

گوشِ یارانِ تو را طعنه اغیار بس است          عاشق زار تو را ایـنـهمه آزار بس است

قفس تنگ بر این مرغ گرفتار بس است          پیش رو بودن و نادیدن رخسار بس است

گـلـی از گـلـشـن حُـسـن تو نچـیـنم چرا؟

مـا بـمـیـریـم و جـمـال تـو نـبـیـنـم چـرا؟

ما که پروانه صفت گرد غمت سوخته‌ایم          آتش عـشـق تو در سـیـنـه بر افروخته‌ایم

قـصـۀ عـشـق تو را از ازل آمـوخـتـه‌ایم          کز ولادت به رخت دیـدۀ دل دوخـتـه‌ایـم

پـرتـو حُـسن تو تا شام ابـد در دل ماست

هر طرف روی کنی جای تو در محفل ماست

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایتها حتی سایت نخل میثم « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده که احتمالا غلط تایپی می باشد لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

ای صفابخش و شفابخش دل و جان همه       ای طـبــیـب ای داوری درمـــان هــمــه

قــصـۀ عـشـق را از ازل آمــوخــتــه‌ایـم       کز ولادت به رخت دیـدۀ دل دوخـتـه‌ایـم

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : ناشناس نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترجیع بند

بـال مـا را به آسـمـان ببـريد            تـا افـقـهـای بـيـكـران بـبـريد

از هـمين فـاصله دخـيـل مرا            به حـرمـهـای مهـربان ببريد


مسجد كـوفه گر نـشد قـسمت            تـا حـوالـي جـمـكـران ببـريد

سـحـری ابـن مـهـزيـار مـرا            محضر صاحب الزمان ببريد

عرض تبريك چـشم های مرا            سمت بانـوی بی نشان ببـريد

بر تو ای آفتاب و آب حـيات

تا ظـهـور تـبـسـمت صلوات

هر كه از كـوچۀ تو رد نشده            مـعـنـی عـشـق را بـلـد نـشده

اي شمالي ترين ستاره هنوز            چشم نـورانـيـت رصـد نشده

بی تو توحيد چشممان شرك است            قــل هــوالله هـا احــد نـشــده

رَدِ پـايت چه خوب پاسخ داد             راه سلـمان شدن كه سد نشده

ای مـسـيـحـا نفس نـمی آيي؟             تا نـفـس هـايمان جـسـد نشده

بر تو ای آفتاب و آب حـيات

تا ظـهـور تـبـسـمت صلوات

ميرسی ميرسی به اين زودی            قــبــلـۀ نـغــمـه هـای داوودی

بـا شـمـا بـا نـگــاه آبـی تــان            می رسـد روزهـای بهـبـودی

آنـكـه دلـهـا مـيـان دسـتـانش             نـرم شد نـاگـهـان شما بودی

ای نسيم سـحـر به پـابـوست             تـو شـكـوه مـقـام مـحـمـودی

حـتـم دارم دعـايـمـان كردی            غـافـل از مـا دمی نـيـاسودی

بر تو ای آفتاب و آب حـيات

تا ظـهـور تـبـسـمت صلوات

ميشود صبح جمعه برگردی؟            ای سـتـاره كـه نــور آوردی

بـرگ پـايـيـزم و پـريـشـانــم            و شــمـا بــهــار ايــن زردی

مـا كـه لايـق نـبــوده ايـم امـا            سـر سـجـاده ات دعـا كـردی

تا كه چيزی به اين گدا برسد            در پی يك بـهـانـه می گـردی

ميشود عصر جمعه ها فهميد            كـه شـمـا چـقــدر پُــر دردی

بر تو ای آفتاب و آب حـيات

تا ظـهـور تـبـسـمت صلوات

زندگي بي شما چه بي معناست            ای كه چـشمت بهانۀ دنياست

پيش هركه نشست مريم گفت            در نماز تو حضرت عيساست

روي شنزار شوق مجـنونت             ردّ پــای دويـــدن لــيـلاسـت

چشم يعقوبِ پيرهن هر روز            گـريـه دار رسـيدن فـرداست

تا بـيـايـي به شور هر گـريه            آخـر گـريـه های ما سـقـاست

بر تو ای آفتاب و آب حـيات

تا ظـهـور تـبـسـمت صلوات

گـريـۀ صبح و شـام عاشورا            انــتـهــای قـــيــام عــاشــورا

يـا لـثـارات می شوي روزي            پــرچــم انــتــقــام عــاشــورا

قَـسَمـت مي دهـيـم بـرگردی            انــتــظـار مـــدام عــاشـــورا

اي قـنــوت شـكـستـۀ زيـنـب            قـامـتـت الــتــيــام عــاشــورا

ديده ای كه به روی خاك افتاد            گـونـه هـای امــام عــاشـورا

بر تو ای آفتاب و آب حـيات

تا ظـهـور تـبـسـمت صلوات

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

همين كه شامّه ام مستِ بوی نرگس شد           وصال، روزی اين بـيـنـوای مُـفـلس شد

حضور حضرت معشوق در دلم حس شد           "ستاره ای بدرخـشيد و مـاه مجلس شد"


شكـفـته ام چو گـل از بهجـت رسيدن او

بـهـشـت، آمـده در سـامـرا بـه ديـدن او

شب تـجـلّـی سـلطـان انـس و جـان آمـد           به جـسـم مُـردۀ عـالـم، دوباره جان آمد

امام كون و مكـان، صاحب الـزّمان آمد           به خـاك بـوسی او عرش كِل كِشان آمد

دليل نـورِ كواكـب، به جـلـوه آمده است

يگانه حاضر غائب، به جلوه آمده است

ببين كه چشم فلك خيره بر قمر شده است           شبِ بلند زمين و زمان، سحر شده است

درخت پُـر ثـمـر نـور بارور شده است           امـام يـازدهـم صـاحب پـسـر شده است

اگر كه وا شده گـلهـای سُرخ لبـخـنـدش

گـرفـتـه بوسه ز لبـهـای گـرم دلـبـنـدش

به محـض آمدنش سر به سجده بگـذارد           همين كه ارض و سما را به وجد می آرد

ز فـيـض مـقـدم او لـطـف عـام می بارد           رسيده تا كه غم از قـلب شيعـه بر دارد

شب شروعِ رسيدن به آخرين راه است

شـبِ طـلــوعِ وجــودِ بــقــيــة الله اسـت

دعای حضرت او تا دمی كه همره ماست           خـدا گـواه، مَلك هم گـدای درگه ماست

"جـمـال چهـرۀ او حُجّت مُوَجّه ماست"           "هزار يوسف كنعان فتاده در چَهِ ماست"

"سر ارادت ما وآستان حضرت دوست"

كه هرچه هست به عالم طفيلِ هستيِ اوست

مـحـمّـدی ست به واللهِ خُـلـق نـيـكـويش           مـثـال ِتك يَـل بـدر است زورِ بـازويش

به سيـره، دختر پيغـمـبر است الگـويش           تمام حُسنِ حَسن مُنجلی ست از رويش

پس از ظهور، زمين لرزه از تلاطم ماست

كه او به وقت شجاعت حسين دُوّم ماست

ولــــیّ آخِـــــرِ الله را فـــرســـتـــادنـــد           بـه آسـمـان شـرف مــاه را فـرسـتـادنـد

چـراغ روشـن ايـن راه را فـرسـتـادنــد           يـگــانـه مـنـتــقــم شـاه را فــرسـتـادنــد

گـرفـتـه گـوش دلـم را صـدای آمـدنـش

بـه اشـك، چـلّـه گـرفـتـم بـرای آمـدنـش

بـگـو چـكـار كـنـم تا به كـبـريـا بـرسم؟           به وصل يـار در ايـوانِ مرتضی برسم

دُرست، نـيـمـۀ شعـبـان به كـربلا برسم           بـه خـاك بـوسـیِ سرداب سـامـرا برسم

خــدا نـيــاورد از يــار نـا امـيــد شــوم

من آمـدم كه به پـای غـمـش شهيد شوم

بگو به فصل زمستان، بهار آمدنی ست           به شهـرِ يـارِ دلـم، شهـريـار آمدنی ست

به گـريـۀ پـسـر مـهـزيـار، آمـدنـی ست           تـوسّـلات من و تـو به كـار آمـدنی ست

مُــدام نــالــۀ "الـغـوث و الامــان" دارم

به هر نفس دَمِ "ياصاحب الزّمان" دارم

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسدس ترکیب

سامرا امشب ز شب های دگر زیباتری          در جلال و در شرف امّ القرای دیگری

سر به سر لبریز از عطر گل پیغمبری          جـنّـة الـفـردوس یا بـاغ محـمّـد پروری


کعـبۀ دل قـبلۀ جان یا که شهر حـیـدری          مهدی از تو تو دل از خلق دو عالم می بری

هست و بود کـبـریـا را در بغل بگرفته ای

جـان خـتـم الانـبـیـا را در بغل بگـرفته ای

سامره امشب چو باغ لاله از هم وا شدی          کعـبه را در بر گرفـتی قـبـلۀ دلها شدی

با صفاتر از حرم خرّم تر از سینا شدی          روحبخش روح عیسی طور صد موسی شدی

نور بخش چشم خورشید جهان آرا شدی          الله الله زادگــاه یــوسـف زهــــرا شــدی

خـویـش را مـحـو جـمـال شاهد اقـبـال کن

خـنـده زن با لالۀ خـنـدان نـرگس حال کن

آخرین مرد قـیـام اهلبیت است این پسر          وارث خـون تمام اهلبیت است این پسر

گفتگوی صبح و شام اهلبیت است این پسر          صاحب کـلّ مقـام اهلبیت است این پسر

تیغِ بیرون از نیام اهلبیت است این پسر          بلکه دست انتـقـام اهلبیت است این پسر

انتـقـام خـون مظلـومان به دین اوست دین

از شب مـیـلاد گـویـد یـا لـثـارات الحـسین

عاشقان با بذل جان گلبانگ جانان بشنوید          بانگ تبریک از خدای حیّ منّان بشنوید

ذکر جاء الحق ز نخل و باغ و بستان بشنوید          نام مـهـدی از زبان هـر مسلمان بشنوید

وصف آن گل را ز مرغان خوش الحان بشنوید          اهل قرآن از زبانش صوت قرآن بشنوید

ســورۀ قــدر از دهـان او طـنـیـن انداخـتـه

شـورهـا در آسـمـان و در زمین انـداخـتـه

ایـن چــراغ آرزوی دودمــان آدم اسـت          این نه یک آیت که درمعنی کتاب محکم است

انبیا را اوّل است و اولیـا را خـاتم است          این نه یک طفل زمینی پیر عرش اعظم است

این مسیحای عزیز یازده عیسی دم است          ای حکیمه احترامش کن که جان عالم است

این همه بود و هم هست امام عسکری است

همچو قرآن بر سر دست امام عسکری است

ای عـروس بیت آل فـاطـمه مادر شدی          مــادر تـنـهـا امـیـد آل پـیـغــمـبـر شدی

عطر زهرایی گرفتی کوثر کـوثر شدی          الله الله در پـسر زادن ز مـریم سر شدی

بحر موّاج شرف را از شرف گوهر شدی          آسـمـان احـمدی مـاهی خـدا منظر شدی

حـبّــذا مـرآت ذات ذوالــجــلال آورده ای

چارده معصوم را در یک جمال آورده ای

ای کویر دل؛ بهار از ابر رحمت بار تو          ای چراغ آفرینش روشن از رخسار تو

ای صفـای انـتـظـار از دامن گـلـزار تو          آفـتـاب آورده سـر بـر سـایـۀ دیـوار تـو

شـهـریـارا؛ شهـریـاران بَـردۀ بـازار تـو          عید ما یک لحظه، آن هم لحظۀ دیدار تو

تیره گی ها عاقبت مغلوب نورت می شود

شام صبح از نور خورشید ظهورت می شود

باغـبـانـا تشنه گـلـهـای بهارت تا به کی          حملۀ باد خـزان بر لاله زارت تا به کی

زاغ های زشت گرد شاخسارت تا به کی          آفتاب کعـبه، کعبه بی قـرارت تا به کی

چـشم مظلومان عالم اشکبارت تا به کی          پرچـم ثاراللّهی چشم انتظارت تا به کی

کی شود عدل تو در کـلّ زمین کامل شود

با ظهـورت آیـۀ اکـمـال دیـن کـامـل شود

ای خدا را دست و بازو دست بر شمشیر کن          آیـۀ فـتـحـاً مـبـیـن را بر همه تفسیر کن

آفـریـنـش را پُر از گـلـواژۀ تـکـبـیر کن          سرکشان را دست وپا در حلقۀ زنجیر کن

کلّ عالم را به تیغ عدل خود تسخیر کن          نور عـاشورائیان را نور عـالـمگـیـر کن

ای خدا را دست قدرت ای علی را نور عین

تا به کی فریاد ما این الحسن این الحسین

یـابن طاهـا داد دنـدان پـیـمـبـر را بگیر          داد عترت؛ داد قرآن؛ داد حـیدر را بگیر

داد احمد؛ داد محسن؛ داد مـادر را بگیر          داد زیـنـب؛ داد ثـارالله اکـبـر را بـگـیـر

همچو قرآن در بغل آن جسم بی سر را بگیر          انتـقـام اکـبر و عبّاس و اصغـر را بگیر

زیر و رو کن کاخ استـبداد و حکم داد کن

از اسـارت عـمّـه هـای خویش را آزاد کن

سیّـدی انـسـیّـةُ الـحـورا صدایت می زند          بین آن دیوار و در زهرا صدایت می زند

صحنۀ خونین عـاشورا صدایت می زند          دور مقـتـل زینب کـبرا صدایت می زند

کودکی در دامن صحرا صدایت می زند          تشنه ای گم کرده سقّا را صدایت می زند

ای ظهورت بر همه میـلاد هم عـهدی بیا

نخل «میثم» می زند فـریـاد یا مهـدی بیا

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایتها حتی سایت نخل میثم « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده که احتمالا غلط تایپی می باشد لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

ای عـروس بیت آل فـاطـمه مادر شدی       مــادر تـنـهـا انـیـد آل پـیـغــمـبـر شدی

شـهـریـارا؛ شهـریـاران بَـردۀ بـازار تـو       عید ما یک لحظه، آهن لحـظۀ دیـدار تو

کلّ عالم را به تیغ عدل خود تسخیر کن       نار عـاشورائیان را نور عـالـمگـیـر کن

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : مهدی علی قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

امشب دوباره مست شدم در هوای تو            امشب دوبـاره شعـر سـرودم برای تو

مجنونم و جنون من از حد گذشته است            من حاضرم که سر بدهم در هوای تو


یک عـمـر آمدم درِ میخـانه، ای حبیب            کی می شـود که من بـشوم آشنـای تو؟

این جشن ها بدون شما گریه آور است            ساقی! میان میکـده خالـیست جـای تو

آقا بیا که نـیـمـۀ شعـبـان رسیـده است            دل بستـه ایم بـر کـرم و بر عـطـای تو

حالـم بد است و منّت درمـان نمی کشم            خود را کـشانـده ام دمِ مهـمانـسرای تو

از یُـمـن مـقـدت قـلـم عـفـو را کـشیـد            بـر جـرم شیعـیان تو امشب خـدای تو

رحمت بر آن کسی که شده سائل شما            رحمت بر آن که کرد مرا مبـتلای تو

قـربـانـی رَهَـت؛ پـدر و مـادرم شـوند            اصـلا تـمــام زنــدگـی مـن فــدای تـو

ابلـیس هم دوباره شود سر به راه اگر            امـشب رسـد به او بـرکـات دعـای تو

آیا شود که زنـده بـمـانـیـم و بـشنـویـم            آیـد ز سمت خـانـۀ کـعـبـه صدای تو؟

در وقـت مـرگ مـنـتـظر مـقـدم تـوأم            شاید شود که بـوسه زنم من به پای تو

وقتی که صبح و شام گریه بر ارباب میکنی            پس واجب است گریه کنم پا به پای تو

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : ناصر شهریاری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

باز شوریست که در جان جهان افتاده            عـالـم از حـادثـه ای در هـیجـان افتاده

چشم نرگـس به شقـایـق نگـران افتاده            عـالـم پـیــر دگـربــاره جـوان افـتــاده


هـاتـفـی گـفـت سحـر می رسـد از راه بیا

همـچـو عبـاس قـمر می رسد از راه بـیـا

باز عالم شده سرمست و غزلخوان امشب             پهـن شد سفـرۀ احسان کریمان امشب

بس که شد لطف خداوند فراوان امشب             میشود هر چه گدا هست سلیمان امشب

جــلـوۀ کــوثــری حـضـرت زهــرا آمـد

آخــریـن حــیــدر کــرار بـه دنــیــا آمــد

آمده بر دو جهان حضرت دریا به به             بـر رخـش جـلـوۀ آقـایـی طـاهـا به به

دلـبـری کـرده به لبـخـنـد ز بـابا به به             آمـده در بر نـرگـس گـل زهـرا به به

عسگری در بر خود نـور جـلی را دارد

یـا پـیـمـبـر به بـغـل بـاز عـلـی را دارد؟

با نگـاهش دل غـمـدیـده صفا بر دارد             چشم یـعـقـوب چو آئـیـنه ضیا بردارد

از غــبــار قــدمـش درد دوا بــر دارد            آمده حضرت عـیسی که شـفـا بردارد

انـبــیــا از قـبـلـش قـرب الـهـی گـیـرنــد

گلِ بوسه همگی از رخ مـاهـش چـیـنـند

در رخش جلـوۀ آیات خدا بسیار است            سیـزده آیـنـه در آیـنه در تکرار است

چو عـلی قـبلۀ عـالم شده و سیار است            پـسر حـیدر کرار خودش کـرار است

عرش می لرزد اگر یک دو قدم بردارد

دیـدنـی بـاشـد اگـر تــیـغ دو دم بــردارد

کاش گـل باز به دیـدار چـمن برگردد            از دل خاکی صحرا به وطن بر گردد

یوسف فـاطـمه آن پـور حسن برگردد             بهر یـاری به همه اهل یـمـن برگردد

چون حسین بن علی هست چو کشتی نجات

تا که این عید شود عید ظهورش صلوات

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَسُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعایت شأن انبیا؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر شأن انبیاء الهی و پیروی از فرامین و آموزه‌های ائمّه، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

انـبــیــا از قـبـلـش قـرب الـهـی گـیـرنــد            بـا گـدایـی درش منصب شـاهـی گـیـرند

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

آسمان امشب جمال حق تعـالی را ببین           نـیـمـۀ ماه محـمـد، مـاه زهـرا را ببیـن
بـرفـراز دست مولانـا امـام عـسـگـری           مـاه نـرگس، آفـتـاب عـالـم آرا را ببیـن


پای تا سر، سر به سر، آئینه شو آئینه شو           چون شدی آئینه آن رخسار زیبا را ببین
با همه سیّارگان دور زمین آور طواف           آفـتــابِ بـامـدادِ عــرشِ اعـلا را بـبـیـن
روح شو، بر بام شهر سامره پرواز کن           چشم شو، خورشید غایب از نظرها را ببین
بر فراز مهد مهدی هر دمی پرواز کن           لحظه لحظه شمع جمع آل طاها را ببین
همچو نرگس با گل لبخند از هم باز شو           در ریاض نور، حُسن حق تعالی را ببین
ای چراغ ماه، از خورشید زیباتر شدی
غرق در انوار حُسن حق ز پا تا سر شدی
ای بهشت سامره! امشب جهان آرا شدی           بـا گـلِ لبخندِ ماهِ نـرگس از هم وا‌شدی
نی عجب، گر عالمی گردید از بوی تو مست           زآنکه امشب مستِ بویِ نرگسِ زهرا شدی
آسمانی لالۀ نـرگس شکـفتی در زمیـن           ماه بزم عرشیان، خورشید سامرا شدی
بـا طلـوع صبح از مشرق برآیـد آفتاب           آفتـاب فـاطـمـه وقـت سحـر پـیـدا شدی
گاه در دامان نرگس گاه در دست حسن           نور خود را بذل کردی ماه محفل‌ها شدی
آسمانی‌ها زمین بوس تو بودند از ازل           لطف کردی در زمین تو همنشین با ما شدی
در محافل حاضری، در دیده پیدا نیستی           از نظـرها غـایـبی و انـجـمـن آرا شدی
ای وجـود از مقدمت آباد! یا مهـدی بیا
عـید میـلادت مبارک باد! یـا مهدی بیا
در شب میـلاد پیـدا شـد تجـلّای ظهور           سر زند از غرب، مِهر عالم آرای ظهور
آمد آن مولود مسعودی که در سیمای او           از ازل پیغـمبران دیـدند سیمای ظهـور
نقشِ «جاءالحق» دهد بر روی بازویش خبر           از قـیام مهدی و از صبح زیبای ظهور
ای خوش آن روزی که کلّ خلقِ عالم بشنوند           در کـنار کـعـبه پای رکن، آوای ظهـور
ای همه چشم انتظاران! بشنوید و بنگرید           بر دو بازوی ولیِّ عصر، امضای ظهور
شیعه در ایام غیبت همچو کوهی سربلند           در حـوادث پایـدار استاده تا پای ظهور
ای شـما آل مـحـمـد جـان ما قربـانتان!           از شما ما را نباشد جـز تـمنّـای ظهور
می‌درخشد پـرچـم تـوحـیـد بر بـام فرج
منتظر باشیـد، نـزدیک است ایّـام فـرج
غم مخور گر شد زمین ماتم سرای انتظار           می‌رسد روزی به پایان روزهای انتظار
اشک و آه و گریۀ چشم انتظاران شاهد است           سخت تـر از احـتضار آمد بلای انتظار
یوسف زهرا! تو شاهد باش، عمر ما گذشت           پـیر گردیـدیم در حال و هـوای انتـظار
جمعه‌ها ذکرم شده «اَین الحسن، اَین الحسین»           لحظه‌هایم گشته یکسر لحظه‌های انتظار
بس که سردادم ندای «أینَ ابناء الحسین»           کرده‌ام صحرای دل را کربلای انتظار
از طـنـین ذکـر «اللهم عجّـل للظُّهـور»           بند بندم گشته یکـسر نی نـوای انتـظار
یابن زهرا! ما دعا کردیم تو آمین بگو           تـا بهـار وصـل آیـد در قـفـای انـتـظـار
تـو تـمــام آرزوی آل زهـــرایــی بــیـا
ای امـیـد شیـعـه می‌دانـم که می‌آیی بیا
تو دل از من برده‌ای بسیار یابن العسکری           من تو را نشناختم یک بار یابن العسکری
گه نجف گه کربلا گه سامره گه کاظمین           داشتم با حضرتت دیدار یابن العسکری
دیده‌ای کز دیـدن روی تـو نـابـیـنا بـود           کمتر است از نقش بر دیوار یابن العسکری
گرچه لایق نیستم، ای خوبتر از جان بیا           پا به چشمم از کرم بگذار، یابن العسکری
دشمنانت کارشان جز دشمنی با شیعه نیست           شیعه غیر از تو ندارد یار، یابن العسکری
بی تو شادی جا نـدارد بین ما، مولا بیا           کوه غم از دوش ما بردار یابن العسکری
برگ برگ لاله‌ها در باغ و بستان شاهدند           بی تو گل هم شد به چشمم خار، یابن العسکری
گرچه گم کردند چشمان گهربارم تو را
باز می بیـنم فـقط تنها تو را دارم تو را
من تو را نشناخـتـم، اما مکـرر دیدمت           صبـحدم در روضۀ پاک پیـمبر دیدمت
در کـنـارت ایستادم پشت دیـوار بـقـیـع           گه کنار خویشتن، گه در برابر دیدمت
بـوی عطرت را شنیدم از بیابان نجـف           در کـنـار مـرقـد سـاقـی کـوثـر دیـدمت
گــاه دیـدم ایـستـادی در کـنـار قـتـلگـاه           گه کنار قـبر آن تن‌های بی سر دیـدمت
گاه در بالای سر دیدم ضریحت در بغل           گاه در پـائین پـا، بـا قـبر اکـبـر دیـدمت
گر چه ای گمگشتۀ زهرا ندانستم تویی           در کـنـار قـبــر عــبـاس دلاور دیـدمت
مـاه رویت را تماشا کردم و دل بـاخـتم
با تو بودم در همه عمر و تو را نشناختم
غایبی و روز و شب در جمع مائی، سیدی           بـا مـنـی امـا نـمـی‌دانم کجـایی؟ سیـدی
ای بسا حج کرده‌ام، حجّم فقط دیدار توست           تو حرم تو کعبه تو سعی و صفایی، سیدی
کاش جان عالمت بـر رونـما گردد فـدا           تا دمی بر خـلق عالم رو نمایی، سیـدی
ای دعای فاطمه پشت سرت هر صبح و شام           کی می‌آیی؟ کی می‌آیی؟ کی می‌آیی؟ سیدی
مشکل اسلام تنها غیبت کـبرای توست           با ظهور خود تو خود مشکل گشایی، سیدی
پرچم سرخ حسینی فاش می‌گوید که تو           وارث خـون شهـیـد کـربـلایـی، سیـدی
در طواف کعبه‌ای؟ یا در مدینه؟ یا نجف؟           سامره؟ قم؟ یا که مهمان رضایی؟ سیدی
ای تمـام چارده معصوم! یـا مهدی! بیا 
ای جـواب نـالۀ مظلـوم! یـا مهدی! بیـا
ای قــرار قـلـبـهـای بی‌قـرار اهل بـیت           وی طلوع صبح، در شبهای تار اهل‌بیت
می‌دمد صبحی که باشد صبح آغاز ظهور           می‌رسد روزی به پایان انتظار اهل‌بیت
قرنهـا فـریـاد « الـلهُمَّ عَـجِّـل لِـظُـهّـور»           بوده در این غیبت کبری شعار اهل‌بیت
ای به دستت ذوالفقار عدل! تا کی می‌کنی           اشک چشم نـازنینت را نثـار اهل‌بیت؟
سیدی! دست یـداللهی بـر آر از آستـین           تـا بـه دست آید دوباره اقـتـدار اهل‌بیت
سیـزده معصوم را کـشتـند از راه جفـا           یوسف زهـرا تویی دار و ندار اهل‌بیت
تـا قـیـامت لـشگـر پـایـیـز را نـابود کن           با ظهورت می‌شود عـالم بهار اهل‌بیت
قرنـها در سیـنۀ ما شعلۀ فـریـاد تـوست
عالمی در انتظار تیغ عدل و داد توست
وارث خـون خـدا! خـون خـدا گویـد بیا           بر سر نی، رأس مصباح الهدی گوید بیا
اشک زمزم، چار رکن کعبه و فریاد حجر           سنگ‌های مـروه و کـوه صفـا گوید بیا
فرق خونین علی هر شب صدایت می‌زند           خون جاری از دهان مجـتـبی گوید بیا
مادر مظلومه‌ات با اشک چشم و سوز دل           بر ظهورت می‌کند هر شب دعا گوید بیا
نخـل‌های دشت سرخ نـیـنـوا آب فـرات           پـرچـم سـرخ شـهـیـد کربـلا گـویـد بـیا
زخم‌های کشتگان فریاد «یا مهـدی» زند           رأس جـدت بر فـراز نـیـنـوا گویـد بـیا
قامت غـلتـیده در خون عـلـمـدار حسین           مشک خالی، دست از پیکر جدا گوید بیا
عالمی چشم انتظار عدل عالم‌گیر توست
پاسخ لبخند اصغر در لب شمشیر توست
جلوه کن تا زنگ غم از سینه‌ها زائل شود           با ظهورت معنی اکمال دین کامل شود
جلوه کن تا باز بتهای حـرم را بشکـنی           جلوه کن تا مسلک وهـابیان باطل شود
جلوه کن تا عیسیِ مـریـم برای یـاریت           با ظهورت همزمان از آسمان نازل شود
جلوه کن تا داد محسن را بگیری از عدو           چهره بگشا تا مراد فاطمه حاصل شود
جلوه کن تا آفتاب از طلعتت گردد خجل           جلوه کن تا ماه رویت شمع هر محفل شود
جلوه کن تا ابر باطل رخت بندد از فضا           جلوه کن تا امّت قرآن به حق واصل شود
گـرچـه نَـبـوَد دیـدۀ ما قـابــل دیـدار تـو           تو نگه کن کز نگاهت چشم ما قابل شود
آفـتـاب فـاطـمـه بر خلق عـالم جلوه کن
از کرامت بر دل تاریک میثم جلوه کن

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ متاسفانه در تمام سایتها حتی سایت نخل میثم هم به همین گونه آمده است

بـر فـراز مــهـــد مـهــدی پـرواز کــن           لحظه لحظه شمع جمع آل طاها را ببین

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

آسمانی‌ها زمین بوس تو بودند از ازل           از چه ‌ای جان جهان‌ها همنشین با ما شدی؟

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی و مغایرت با روایتهای معتبر حذف شد

گرچه می‌گفتند پنهان است قبر فـاطـمه           مـن کنار تـربت پـنهـان مـادر دیـدمت

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : حمید رمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

آسـمــان دل اربـاب قــمــر می خواهد            شـجـر طـیّـبـۀ عـشق ثـمـر می خواهد

هرچه نیرو به دو بازوی حسین بن علیست            هرچه بوده ست دو بازوی پسر می خواهد


وقت بر لشکر دشمن زدنش فـهـمیدند            جـگـر شیر دو تـا بال سفر می خواهد

بچه شیری ست که شیران همگی مبهوتند            پسر این است، پس ای وای،پدرمی خواهد

الفرار از دم شمـشیر بـنـی هـاشمیـان            الفرار از دم این صید که سر می خواهد

هیـبت تیر نگـاهش به عـمـویش رفته            دیدنش در صف پیکار جگر می خواهد

کار از نیزه و شمشیر و سنان بگذشته            که عدو روبرویش چند تبر می خواهد

هرکه آمـادۀ جـنـگ است ز پـا افـتاده            رزم با دلبـر اربـاب کـمـر می خواهد

هرکه دلـتـنـگ پیمبـر شده اینجا باشد            هرکسی حـیـدر کـرّار اگر می خواهد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : مهدی نظری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

عطر خدا دوباره در عالم وزیده است            کاسه بیاورید که رحمت چکیده است

خورشید آسمان شجاعت٬خدای عشق            از روی بــام خـانـۀ آقـا دمـیـده اسـت


امشب خدا دوباره زمین را بهشت کرد            این هم ز برکـت قـدم نـو رسیده است

خورشید بهـر بـوسه زدن بر قـدوم او            از آسـمـان بـسوی مـدینه دویـده است

واشد گـلی که از ازل الـعـشـق تا ابـد            مانند او مدینه به عـمـرش ندیده است

سجـده بیاورید به شـکـرانـه عـاشقـان            امشب خدا دوباره عـلـی آفـریده است

حال تمام هاشمیان خوب و عـالی است

صد حیف جای حضرت صدیقه خالی است

گرچه حسیـن بود به مـادر شـبـیـه تـر            اکـبـر ولی شده به پـیـمـبـر شـبـیـه تـر

جمع علی و احمد و زهراست این پسر            جاریست مثـل رود به کـوثـر شبیه تر

عـبـاس مرتـضـای دگـر بود تا کنون            اکـبر ولی شده ست به حـیـدر شبیه تر

در بین خاندان علی چون عموی خویش            بـازوی او بـه شـیـر دلاور شـبـیـه تـر

جـان حسین آمد و در عـشـق می شود            بر عمه جان خود دو بـرابر شبـیـه تر

ای غنچه های لب همه وقت شکفتن است

وقت مدینه رفتن و تبریک گفتن است

یوسف کجاست یوسف زهراست این پسر            یونس کجاست مونس دلهاست این پسر

عیسی کجاست تاکه بنازد به نسل خود            موسی کجاست ماه دلاراست این پسر

امشب تـمــام آیـنــه ها گـرم مـستی اند            از بسکه با محبت و زیباست این پسر

از یک طرف شبیه ترین به پیمبر است            از یک طرف شبیه به مولاست این پسر

مثل عموی خویش حسن با سخاوت است            از بسکه با کرامت و آقاست این پسر

در اوج گـریه ساکـت و آرام می شود            آن لحظه ای که خیره به سقاست این پسر

این دو نفر چـقـدر به مولا کـشیـده اند

خورشید و ماه را به تماشا کـشیـده اند

بـایــد بـرای مـقــدم او ســر بـیـاورنـد            صدها هـزار بــادۀ کــوثــر بـیـاورنـد

وقتی کـنـار ساحـل دریـاست این پسر            بـاید فـرشـتـه پـولک اخـتـر بـیـاورنـد

هنگام رزم تیغ که در دستهای اوست            بـایـد هــزار لـشـگـر دیگـر بـیـاورنـد

وقـت نـبـرد او؛ پــدر و عـمه و عـمـو            کم مانده است تا هـمـه پر در بیاورند

بــایـد بــرای دیــدن جــنــگــاوری او            صدها هـزار مـالـک اشتـر بـیـاورنـد

بـایـد بـرای دیــدن نــیــروی دست او            او را بـسوی قـلـعـۀ خـیـبـر بـیـاورنـد

وقـتـی برای او عـمـو استـاد می شود

بــازوی او هـر آیـنـه فـولاد می شـود

کـربـبـلا رسیـد و دلـش بـیـقـرار بـود            روی عـقاب؛ حـیـدر دُلـدُل سـوار بود

مـانـنـد رعـد و بـرق به قـلب سپاه زد            لشگر نگو بگو همه جا تار و مار بود

اکــبــر نـگـو بـگــو اســدالله کــربــلا            تیغش که هیچ هیبت او ذوالـفـقـار بود

سربند یاعلی به سرش بستـه بود پس            روز تـمــام لـشـگـریـان شام تـار بـود

هرکس که در مقابل او صف کشیده بود            بـا دیـدنـش هـر آیـنـه فـکـر فـرار بود

از این طرف کنار حرم عمه زینـبش            پیش حسین؛ خـسته و چـشم انتظار بود

 یک مرتبه ز عـالـم بـالا خـبـر رسیـد

آقا برس که عمر عزیزت به سر رسید

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

عطر خدا دوباره در عالم وزیده است            کاسه بیاورید که بـاران چکـیـده است

عیسی کجاست تاکه بگیرد نفس از او            موسی کجاست ماه دلاراست این پسر

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : علی زمانیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

آسمان باز پُـر قـمر شده است           شب اندوهمان سحر شده است

به همه سائلان نظر شده است           چونكه اربابمان پدر شده است


آمـد از راه قـرص مـاه حسین

دومـیـن حــیـدر سـپـاه حـسین

خُـلق و خـویش پیمبرى دیگر         على اكـبر نه، حـیـدرى دیگر

پـــهــلـــوان دلاورى دیــگــر         تو بـگـو شیر لـشـكرى دیگـر

هست پـیـغـمبـرى سـراپـایـش

به عـمـو رفـتـه قـد و بـالایـش

چـهـره اش مـاه آسـمـان حـرم         سـایـه اش قــوت زنـان حــرم

حـنـجـرش گـرمى اذان حـرم         چـشم بـد دور از جـوان حـرم

مثـل عـبـاس سایـۀ سـرهاست

سـر پـنـاه تـمام خـواهـرهاست

آمـد از هـر نـظـر عـلـى باشد         از هـمـه بـیـشـتـر عـلـى باشد

بـاز هـم یك نـفـر عـلـى بـاشد         چـقـدر این پـسـر عـلـى باشد!

مثل حیدر قویست او عـزمش

چند بـیـتـى بگـویم از رزمش

بـیـن گــرد و غـبــار مـى آیــد         روى مـركـب سـوار مـى آیــد

پــســر ذوالــفــقــار مــى آیــد         حـــیـــدر روزگـــار مـى آیــد

عشق مى ریزد از سر و رویش

ذوالـفـقـار است تـیـغ ابرویش

پـاش تـا در ركــاب مـى افـتـد         دشت در پیچ و تاب مـى افـتـد

سر ز تن بى حساب مـى افـتـد         بـه تـلاطـم عــقــاب مـى افـتـد

بهت درچشمهاى این دشت است

بسكه درحال رفت وبرگشت است

خوب فـهـمـیـده رزم فـن دارد         هـنـر جـنـگ تـن به تـن دارد

فـــنّ از روبـــــرو زدن دارد         این شگرد از عمو حسن دارد

آى لشكر ببین جوان این است

پسر شـیـر نـهـروان این است

خشم او تیغ و نیزه و تیر است         هرنگاهش دو قبضه شمشیر است

چـقـدر رزم او نفس گـیر است         نــوۀ شـیــر غـالـبـاَ شیـر است

تیغ میزد همین كه ازچپ و راست

ازحرم بانگ یاعـلى برخاست

رزم با این جـوان گره خورده         حنجـرش با اذان گـره خورده

در دهان ها زبـان گره خورده         ابـرویش آنچـنان گره خـورده

كه هـمه یـاد حــیــدر افـتـادنـد

یـاد آن روز خـیــبـر افـتــادنـد

رعد و برق است یا كه طوفان است         كه دقـیـقـاً مـیـان مـیـدان است

یا جوان حرم رجز خوان است         روى لبهاى عمه ها جان است

شور و غوغاست در دلش هرچند

دارد اربــاب مى زنـد لـبـخـند

مى رود دشت را به هـم بـزند         وسـط مـعـركـه عــلَــم بــزنــد

خواست تا حرف مى روم بزند         دیـد بـایــد كــمـى قــدم بــزنـد

پیش چشم پدر جوان مى رفت

داشت ازجسم شاه جان مى رفت

رفت در نـیــزه زارها افــتــاد         بـیـن گـرد و غـبـارهـا افــتــاد

زیــر پــاى ســـوارها افــتـــاد         وسـط نــیــزه دارهــا افـــتـــاد

پـاى نـیـزه به پـیـكـرش وا شد

به زمین خـورد اربـاً اربـا شد

: امتیاز